• امام کاظم علیه السلام فرمودند: خوشا به حال آن شیعیان ما که در عصر غیبت قائم ما، به ریسمان ولایت ما چنگ بزنند. کمال الدین، ج 2، ص 361.


تعداد بازدید
1047133


اوقات شرعی

تاریخ امروز

عضویت در خبرنامه
نام و ایمیل خود را وارد فرمایید




زندگینامه حضرت آیت الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی قدس سره

حضرت آیت الله  صافی به سال 1298 هجری شمسی در خانواده ای اصیل و مذهبی در شهر اصفهان متولد شد. گفته می شود که ایشان از نوادگان عالم بزرگ مرحوم ملا صالح مازندرانی (قدس سره)شارح کافی و داماد علّامه مجلسی می باشند و معظم له این احتمال را مردود نمی دانستند. دوران کودکی را در آغوش گرم خانواده گذرانیدند و برای برداشتن اولین قدم در تحصیل علم، دوران تحصیلات ابتدایی خود را با ورود به «دبستان قدسیه» آغاز کرد و این دوران تحصیلی تا سال دوم یا سوم دبیرستان ادامه یافت. مدت کوتاهی پدر را در کسب و کار خود یاری نموده و در همین دوره بود که ... گویا به هنگام زوال ظهر شرعی در یکی از روزهای سال 1316 (هجری شمسی) بود که نوجوانی 18 ساله با شنیدن آوای اذان و جهت ادای فریضه ظهر و عصر به مدرسه علمیه «کاسه گران» وارد می شود. و با رعایت آداب و مستحبات شروع به ساختن وضو می کند، اطرافیان او را جوانی متعبد و مومن می دانند اما حجت الاسلام و المسلمین آقا شیخ احمد حججی نجف آبادی که در گوشه ای از مدرسه نشسته و از ابتدا اعمال او را زیرنظر گرفته نور علم را در جبین او و سعادت را در چشمانش و زعامت را در قامت این نوجوان می یابد. به آهستگی نزدیک می رود. نامت چیست؟ حسن پدرت؟ آقا نصراله چه می کنی؟ نزد پدر کار می کنم. درس خوانده ای؟ بلی قیافه ات به طلاب علوم دینیه شبیه است. سر را به زیر می اندازد دوست داری طلبه شوی؟! چشمان حسن برق می زند و بی اختیار لبخند بر لبانش نقش می بندد. بلی ولی پدرم! باید از او بپرسم. مگر نگفتی پدرت آقا نصراله است. او که حرفی ندارد. کسی که صحاف کتابهای اسلامی و از دوستان علامه امینی است افتخار می کند که فرزندش اهل علم شود. آغاز به تحصیل و این وضوی نورانی طهارتی برای ایشان حاصل می کند که تا ورود به حضور یار، ناقضی آن را زائل نمی سازد. هنوز چیزی از اشتغال او به علوم اسلامی نگذشته بود که ظلم رضاخانی به سراغش می آید. دشمن که از اشتغال جوانانی چون او به کسوت مقدس روحانیت خوف دارد ایشان را به همراه جمعی دیگر از طلاب با شدت هر چه تمام به خدمت سربازی می برد و از سختگیری به آنان فروگذار نمی کند. دوران 2 ساله سربازی پایان می پذیرد ولی شوق ایشان هنوز پابرجاست، و بلافاصله پس از گذشت آن دوران یکسره راه مدرسه نوریه و حجره خود را پیش می گیرد. ورود به حوزه علمیه اصفهان که آن زمان مجمع دهها مجتهد و پایگاه علمی بزرگی به شمار می رفته با این وجود دو سال بیشتر ایشان را قانع نمی کند. او که به سیره شیخ انصاری در تحصیل علم اقتدا نموده عاشقانه دیار به دیار سفر می کند و با شنیدن آوازه حوزه علمیه قم ریسمان تعلق را یکجا می برد و با دعای خیر پدر و مادر هجرتی سازنده را آغاز می کند. هجرت به قم در سال 1320 (هجری شمسی) وارد حوزه علمیه قم می شود، و اقامت ایشان در یکی از حجرات فوقانی مدرسه حاج ملا صادق بوده است. مقدار زیادی از شرح لمعه را نزد آیت الله العظمی مرعشی و زیادی از رسائل و مکاسب را نزد آیة الله آقای شیخ عبدالرزاق نائینی و سطح مکاسب را نزد امام (ره) و مقداری از تفسیر جوامع الجامع را با مرحوم مطهری نزد آیة الله العظمی حاج سید احمد خوانساری خواندند. چهار سال از اقامت در قم می گذرد، و بالاخره هرچه باشد نام «نجف» قرین علم است و مرکزیت حوزه علمیه شیعه، و این هجرت هنوز ادامه دارد. به سال 1322 عزم را جزم می کند و برای یافتن علوم آل محمد صلی الله علیه و آله رهسپار مرقد مطهر امیرالمومنین علیه السلام می شود. ورود به حوزه علمیه نجف با ورود به حوزه علمیه نجف اشرف دومین حجره از سمت راست در مدرسه علمیه صدر و کنار مقبره مرحوم صدر، و زمانی مدرسه بادکوبه ای ماوای ایشان می گردد و این دوره طولانی تا 28 سال ادامه می یابد. اراده ای آهنین، زهدی متین، اساتیدی اینچنین دست به دست هم می دهند تا قطره ای لایق را در صدفی با قیمت به مرواریدی درخشان تکوین دهد. همان گونه که در ادامه و از بیان آن مرحوم خواهیم خواند عمده اساتید ایشان در نجف: فقیه محقق مرحوم آیت الله العظمی خوئی(اعلی الله مقامه الشریف)در فقه، اصول و تفسیر، مرحوم آیت الله شیخ عبدالحسین رشتی(از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی)در کفایه، مرحوم آیت الله شیخ صدرا بادکوبه ای در معقول و مرحوم آیت الله العظمی سید جمال الدین گلپایگانی در اخلاق بوده اند. همچنین از فیض وجود و خرمن درس مرحومین آیات عظام حکیم، شیخ محمدعلی کاظمینی، شیخ محمدکاظم شیرازی، سید عبدالهادی شیرازی نیز توشه هایی بس وافر نصیب معظم له می شود و در این خلال علم رجال، و دیگر علوم اسلامی را نیز از اساتید متخصص می آموزند. فشارهای مادی و سختی معیشت در اداره آهنین ایشان خللی وارد نمی سازد. اگر چه در خلال این مدت با سفر به زادگاه، ازدواج سرگرفته و تشکیل و اداره خانواده آن هم در غربت کار دشواری است اما قناعت و زهد و (قبول صلاه استیجاری) راه ادامه تحصیل و کسب فیض را هموار می کند. پس از مدتی که از اقامت ایشان در نجف اشرف می گذرد و در عین حال تحصیل، به تدریس نیز اشتغال می ورزند و برای تازه واردین شرح لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه شفا (ی بوعلی سینا) و سپس خارج اصول را افاضه می نمایند به گونه ای که در اواخر اقامت در نجف حیات علمی ایشان تنها مصروف تدریس و پرورش فضلا می شود. صدای دق الباب، در یکی از روزهای سال 1350 خبر از حادثه ای تازه با خود دارد. آیت الله آقای حاج شیخ حسن صافی اصفهانی که اکنون استادی فاضل و مجتهدی 52 ساله است به منزل آیت الله العظمی خوئی خوانده می شود، ایشان را در جریان نامه ای از اصفهان قرار می دهند، جمعی از مؤمنین و مردم اصفهان با ارسال نامه ای به حضرت آیت الله العظمی خوئی از معظم له خواسته اند گلی را که بر شاخسار بوستان نجف اشرف شکفته و تعلق به آنان دارد به این شهر بازگرداند تا عطر او فضای شهرستان را معطر سازد. وجدت العلم فی الجوع و الغربه و یطلبونه الناس فی الشبع و الوطن ناگاه به یکباره خاطرات 28 سال دوران سکونت در نجف اشرف از مقابل چشمانش عبور می کند. سختی ها و گرسنگی ها حجرات کوچک مدرسه های نجف، ضریح منور و حرم مطهر حضرت امیرالمومنین (ع) بارگاه امام حسین (ع) و اباالفضل (ع)، سامرا، شط کوفه، اساتید، شاگردان، تالیفات ناتمام و... می خواهد استنکاف نماید که آیه ی نفر در گوش وی طنین افکن می شود: (و لو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون) بناچار این هجرت را به رجعت تبدیل می سازد و با اشک ریزان با مولای خویش «حضرت علی علیه السلام» و ائمه عراق وداع می کند. بازگشت به اصفهان طلبه جوانی که بیش از سی سال گذشته از اصفهان هجرت نموده بود اکنون با کوله باری از علم و معنویت به موطن اصلی خویش بازمی گردد و سرمایه های عظیمی برای مردم اصفهان و خصوصا حوزه علمیه این شهر به ارمغان دارد. عزیمت به اصفهان، استقبال علما، اساتید حوزه، و مردم علم دوست اصفهان و به دنبال آن، اقامه نماز جماعت را آغاز می کند و شروع به تدریس در حوزه علمیه اصفهان فصل جدیدی را در زندگی استاد رقم می زند که با گذشت حدود 24 سال آثار و برکات عدیده ای را به دنبال دارد و ما در اینجا به گوشه ای از آن اشاره می کنیم. جلسات هفتگی ایشان در بیان اخلاق و تهذیب نفوس شیفتگان را پروانه وار به دور شمع وجود این عارف عامل و سالک و اصل جمع می کند،این بیانات اخلاقی وسلوکی، پس از رحلت معظم له، در دو جلد با نام شوق وصال به چاپ رسیده است در زمانی که حوزه علمیه اصفهان مدرسینی چون مرحوم آیت الله خادمی، آیت الله مهدوی، آیت الله فیاض و... را دارد درس استاد به عنوان یکی از دروس مهم و قابل توجه برای فضلا مطرح است و ایشان علاوه بر فقه و اصول به تهذیب نفوس می پردازند. پس از چندی اقامه نماز معظم له از مسجد کمر زرین به مسجد جامع اصفهان منتقل می شود در این ایام مرحوم آیت الله صافی مدرسه علمیه و مرکز تحقیقات اسلامی و خیریه صاحب الامر علیه السلام را در شهر قم بنا می سازند و دارالشفاء فاطمیه (سلام الله علیها)را در اصفهان پی ریزی و تاسیس می نمایند و در بسیاری از مراکز خیریه و عام المنفعه سهیم می گردند. پس از ارتحال مرحوم آیت الله مهدوی (قدس سره)علیرغم استنکاف ایشان از قبول ریاست حوزه ی علمیه اصفهان، عملاً این مسؤلیت سنگین بر معظم له مستقر گردید. در این دوران که بیش از پنج سال به طول انجامید اصلی ترین درس اجتهاد محفل علمی ایشان، مراجعات مردمی در طرح مشکلات و مسائل دینی به حد اعلای خود رسید و این بزرگوار با وجود کهولت سن و ظهور علائم بیماری با کمال متانت و خوش رویی و صرف تمام اوقات خویش و پرورش فضلا و تغذیه علمی و معنوی آنها، اداره جلسات درس اخلاق، اقامه جماعت، رفع مشکلات طلاب و چشم گیرتر از همه به پاسخ گویی سؤالات و مشکلات دینی مردم پرداختند. و در این راستا روح تعبد و تقید به ولایت و محبت ائمه اطهار (علیهم السلام) را در مراجعین خود تقویت می نمودند. معظم له در ایام حج تقریباً با حضور همه ساله خود راهنما، مشاور و پشتوانه علمی قابل توجهی برای حجاج بیت الله الحرام و روحانیون کاوانها، و بئسه های مراجع بودند. اساتید معظم له در تحصیل سطوح عالی فقه و اصول، از دروس آیات عظام زیر بهره گرفتند: 1- آقای سید ابوالقاسم خوئی 2- آقای سید محسن حکیم 3- آقای شیخ محمدعلی کاظمینی 4- آقای شیخ محمدکاظم شیرازی 5- آقای سید عبدالهادی شیرازی 6- آقای شیخ عبدالحسین رشتی و در کنار آن از درس معقول آیت الله شیخ صدرا بادکوبه ای و از درس اخلاق آیت الله سید جمال الدّین گلپایگانی، از محضر پرفیض آنها بهره ها بردند ارتحال و بالاخره حضرت آیت الله صافی (قدّس الله نفسه الزّکیه) که از مفاخر و اعاظم علماء شیعه و از مراجع و فقهاء برجسته عصر غیبت و عرفای بزرگ و دارای کرامات و مکاشفات و تشرفات متعددی بوده اند، در تاریخ 1374/7/7 ه.ش مطابق با 3/جمادی الاولی/1416 ه.ق، هنگام اذان صبح روز جمعه در سن هفتاد و شش سالگی ندای یا ایّتها النّفس المطمئنّة... حق را لبّیک گفت. پیکر پاک و مطهّر آن استورۀ تقوی و نادرۀ زمان از مدرسۀ صدر بازار تشییع شد، (این تشییع کمّاً و کیفاً در تاریخ اصفهان بی نظیر بود) و در جوار اولیاء خدا، در مقبرۀ علامین مجلسیین به خاک سپرده شد. بدین مناسبت دو روز عزای عمومی در استان اصفهان اعلام شد و بازار اصفهان سه روز تعطیل شد و حدودا تا چهلم جلسات و مراسم آن بزرگمرد ادامه داشت، و همچنین در قم از سوی مراجع تقلید، و در تهران از سوی علمای آن شهر، مشهد مقدس، یزد، دبی و کانادا و غیره مراسمی برگزار شد.

------------------------------------------------------

مصاحبه با حضرت آيت اللّه صافى اصفهانى

توفيق رفيقمان شد و چند سفر به اصفهان داشتيم و از محضر پربركت اسوگان و غفلت رستگان آن ديار، بهره برديم.صُراحى برگرفتيم و بركنار رودهاى زاينده و پر حشمت و آبادگر و ويرانى زدا نشستيم و به ظرفيت خويش، بهره برگرفتيم و در چندين شماره، به علاقه‏ مندان راه دوست و جويندگان كوى دوست هديه كرديم. اين قبيله قبله نما، رو به سوى قبله دارد و با يك تكبير، از عُلقه‏ ها ببريده و با ملكوت پيوند خورده است. عطش اينان را هيچ چيز، جز چشمه زلال دولت دوست، فرو نمینشاند. دنيا را به چيزى نگرفته اند. دنيا در چشمشان كوچك مى نماد. زندگى را رگبارى بيش نمى دانند كه آن هم، زود خواهد گذشت.در سر، سوداى ديگر دارند. سوداى ديدار يار. سوداى وصال حق و آويختن به عروة الوثقاى ولايت.محفلشان، حجاب‏هاى ضخيم غفلت و جهالت را مى زدايد و هوشيارى و دانايى را، عارى از هرگونه پيرايه، مى نماياند.مهربانانه، مشتاقان را دست میگيرند و از دنياى غفلت زدگان بيرون وبه دنياى هوشياران راه مینمايانند. عشقِ آنان، شورآفرين است و آموزگار و درمانگر و صفادهنده دل‏ها،از اين روى، هركس عاشقانه سر بر خط نهد و بخواهد زنگارها را از آيينه دل بزدايد، دست نوازشگر آن عاشقان مهربان، تارهاى لرزان دل آنان را به نغمه شورانگيز عشق، برمى انگيزاند.قائمه شهرند و ستون خيمه دين. به وجود اينان است كه شهرها آبادانند و جغدان خرابه نشين، آواره.در هر شهر و ديارى كه اين پارسايان و از بند شيطان رستگان و در جاده حق استقرار يافتگان، محفلدارند و شمع جمع، زندگى گرم است و پرشور و دل انگيز و دلربا. آنچه اكنون فراروى داريد، هديتى است ديگر از آن سفر روحانى. آنچه اين صدف در خود دارد، گوهرى است ناب و درخشان و شبچراغى راه گشا و شب شكاف براى آنان كه صبح را به آرزويند. آية اللّه صافى اصفهانى، از آيينه دارانى است كه شكر خداى، محفلش گرم است و شمع جمع هزاران پروانه عاشق و شيدا. وى، با بهره اى كه از محضر عالمان، بويژه استوانه‏ هاى حوزه علميه نجف اشرف، برده و پرتوى كه از خورشيد جمال آية‏اللّه آقا سيد جمال گلپايگانى گرفته، گفته‏ هايش دلنشين است و محضرش پربار و نكته‏ هايش راه گشا.به اميد آن كه از اين عشق‏هاى سوزان، قبسى برگيريم و راه از بى راه تمييز دهيم.

حوزه: از اين كه مصاحبه با مجلّه ما را پذيرفتيد. متشكّريم. ابتدا اجمالى از زندگى علمى وتحصيلى خود رابيان بفرماييد.

استاد: در سال 1298 ه .ش. در اصفهان متولد شدم.پس از مقدارى تحصيلات جديد، به تشويق وترغيب يكى از علماى اصفهان، به حوزه علميه رفتم وطلبه شدم. مقدمات را در اصفهان فراگرفتم وسطح عالى را در قم وآن گاه به نجف اشرف مشرف شدم. حدود بيست وهفت سال در جوار مقدس على بن ابيطالب، به تحصيل وتدريس پرداختم. ابتداى ورود به نجف اشرف، مقدار باقى مانده سطح عالى راخواندم وسپس در درس خارج اساتيد بزرگ حوزه شركت كردم. در اين اواخر،حدود دوسالى بود كه فقط تدريس مى كردم. اكنون هم در اصفهان، به تدريس اشتغال دارم.

حوزه: از ويژگیهاى مرحوم والدتان بگوييد.

استاد: مرحوم والد ما، اهل علم نبود، لكن مرد موٌمن ومتّقى و آشناى با مسائل بود. كسانى كه ايشان رامى شناختند، به تقوا و پارسايى آن مرحوم اعتقاد داشتند. مكرر اتفاق مى افتاد كه ناگهان به خاطرم مى آمد كه خوب است بروم خدمت ايشان وعرض ارادتى بكنم. وقتى مى رفتم،مى فرمود: «چه خوب شد آمدى، به شما كار لازمى داشتم»!ايشان با مرحوم آية اللّه علاّمه امينى، خيلى ماٌنوس بودوبه مرحوم امينى، خيلى علاقه داشت. متقابلا، علاّمه امينى هم به ايشان لطف داشت.

حوزه: در نجف اشرف، از محضر چه اساتيدى بهره برديد.

استاد: اساتيد من در فقه واصول، حضرت آيات عظام حكيم، خويى، شيخ محمد على كاظمينى، آقا شيخ محمد كاظم شيرازى، سيد عبدالهادى شيرازى وآقا شيخ عبدالحسين رشتى ـ رحمة اللّه عليهم ـ بودند. و در معقول، آية اللّه آقا شيخ صدرا بادكوبه‏اى، و در اخلاق، آقا سيد جمال گلپايگانى، رحمة اللّه عليهم بودند.

حوزه: بيشترين استفاده علمى را از محضركداميك از آقايان برده‏ ايد.

استاد: بيشترين بهره علمى را از محضر مرحوم آية اللّه العظمى خويى برده‏ ام.اولين درس خارجى كه شركت كردم، درس اصول ايشان بود. دور دوّم اصول بود كه من تمام اين دوره راشركت كرده‏ ام وآن رانوشته‏ ام. ومباحث الفاظ دوره سوّم درس ايشان رانيز شركت كردم. مكاسب محرّمه و طهارت را هم در محضر ايشان بودم وهمچنين درس، تفسير ايشان را كه من البدو الى الختم حاضر شدم.

حوزه: واضح است كه هر يك از اساتيد بزرگ، در ارائه درس،سبك و روش خاصى دارند، لطفاً بفرماييد كه اساتيد شما در اين زمينه، چه ويژگی هاى داشتند.

استاد: بله، درس اين اساتيد، هر يك، خصوصيتى داشت وهمين هم، موجب جذب ما مى شد.

مرحوم شيخ عبدالحسين رشتى، از شاگردان برجسته مرحوم آخوند خراسانى، بر كفايه تسلّط داشت و مطالب تازه وعميق مى گفت. خيلى خوش بيان بود. مطالب رابدون تكرار وبا بيانى خوش ارائه مى كرد.شاگردان ايشان، محدود بودند؛ از اين روى فرصت خوبى بود براى پرسش وپاسخ. ما با ايشان اُنس گرفته بوديم، به گونه اى كه هر وقت مقدار درس را كافى مى دانستيم، مى گفتيم: بس است. ايشان هم درس را پايان مى داد. مرحوم كاظمينى، بيان فوق العاده‏اى داشت. از معدود كسانى بود كه هم خوش‏ بيان بود وهم خوش قلم. تقريرات ايشان گواه اين مطلب است.آن قدر درس را عالى بيان مى كرد كه جايى براى اشكال نمیگذاشت.بنده، مقدارى از طهارت را درمحضر ايشان فراگرفته‏ ام. مرحوم حكيم، درس رابسيار ساده ومختصر، در عين حال، پخته وعالمانه ارائه مى دادند. درس ايشان، همه كس فهم بود. نمونه آن، كتاب ارزشمند مستمسك آن بزرگوار است.ايشان، بسيار موٌدب بودند. هيچ‏گاه در سر درس، سخنى اهانت‏آميز، حتى توهين علمى، نسبت به كسى از ايشان نشنيدم.

حوزه: به نظر حضرت عالى نفس اصول فقه در استنباط به چه ميزان است ومقدار لازمى كه طلبه بايد فراگيرد چقدر است؟

استاد: اصول، زير بناى استنباط است. در اين هيچ شكى نيست. امّا اصول رايج در حوزه‏ ها زوايدى دارد كه جز ثمره علمى، فايده ديگرى ندارند، و در استنباط احكام، كارگشا نيستند. مانند: دليل انسداد، معانى حرفيه، مقدّمه واجب (تاحدودى)، و اگر اين اضافات حذف شوند ويك دوره اصول عميق خوانده شود، براى استنباط كافى است.

حوزه: مقصود حضرت عالى از «عميق» چيست؟ اگر امكان دارد توضيح بدهيد.

استاد: به نظر بنده، عميق خواندن درس، چند ويژگى دارد:

پيش مطالعه. بدين معنى، هر درسى راقبل از آن كه استاد تدريس كند، به خوبى مطالعه كند و نظرهاى گوناگون راببيند، مطالبى راكه می فهمد ونظريه اى راكه مى پسندد، يادداشت كند وآنچه راهم كه نفهميده، علامت سوٌال بگذارد. با چنين ذهنيتى پاى سخن استاد بنشيند.

پرهيز از تعبّد. احترام به استاد، لازم وضرورى است؛ امّا نبايد مانع از نقد وبررسى ديدگاه‏هاو نظرات او بشود. هيچ گاه نبايد به سخن استاد به مانند وحى الهى نگاه كرد، هر چند مقام علمى وى بالا باشد. از اين كه از استاد، دليل بخواهد ويانظرى بر خلاف نظر استاد، ابراز كند، نبايد وحشت داشته باشد. واضح است كه اگر كسى يك دوره اصول با حذف زوايد واين خصوصيات بخواند، قدرت استنباط پيدا مى كند، گرچه استعدادش معمولى باشد.

حوزه: به نظر حضرت عالى، ممارست بر كدام باب از ابواب فقه، در تقويت قوه استنباط موٌثر است؟

استاد: بخش عبادات فقه، مثل: طهارت، صلات، خمس، زكات، حجّ درتقويت قوه استنباط، موٌثر است؛ زيرا در اين بخش از فقه، روايات بسيارى وجود دارد. براى يك فرع، گاه چندين روايت هست كه همه آنها با يكديگر هماهنگ نيستند. استنباط حكم واظهار نظر در چنين مواردى، مؤونه علمى بسيار مى طلبد. به خلاف معاملات كه درآن جا، بيشتر قواعد كلّى ومبانى عرفى است وبه آسانى قابل تطبيق بر موارد ومصاديق مختلف است. اگر كسى قدرت بر استنباط در بخش عبادات را داشته باشد، مسلّم در معاملات هم توانايى خواهد داشت، ولى، عكس قضيه مشكل است.

حوزه: در ثبت وضبط مطالب استاد، حضرت عالى روش خاصى راپيشنهاد می‏فرماييد.

استاد: با توجّه به آنچه گفتم درباره عميق خواندن درس، نوشتن مطالب استاد در پاى درس، مطلوب نيست؛ زيرا دراين صورت، تمام توجّه به نوشتن است تابه فهم آنچه استاد مى گويد. در صورت نياز، بايد نكته بردارى كرد. نكته بردارى، غير از نوشتن از ابتداء تا انتهاست.نكته ديگر، تقرير درس است كه در حوزه نجف، معمول بود. به اين شكل، شاگردانى كه سابقه بيشترى در درس داشتند، بعد از درس، مطالب استاد رابراى ديگر شاگردان، تقرير مى كردند. اين روش، علاوه بر اين‏كه تقويت افراد ضعيف بود، بر حفظ مطالب استاد در ذهن شاگرد، كمك شايانى مى كرد ونوشتن مطالب درس، در خارج از حوزه درس، بسيار آسان مى شد.

حوزه: به نظر حضرت عالى، براى مطالعه، چه وقتى از شبانه روز مناسب‏تر است .

استاد: دو وقت، مناسب‏ترين است:

1.اول شب، پس از نماز مغرب وعشاء.

2.نيمه‏ هاى شب، وقتى كه انسان براى تهجّد وعبادت از خواب برمیخيزد. البته اگر بتواند هم تهجّد وهم مطالعه كند وگرنه، مطالعه مقدّم است.

حوزه: حضرت عالى در باره مطالعه خوب مطالبى فرموديد، درباره تدريس خوب چه پيشنهادى داريد؟

استاد: به نظر من، استاد، مسؤول وقت شاگرد است. بايد حتى المقدور، تلاش كند تا -در كمترين فرصت، بيشترين مطالب رابه شاگردان بدهد. براى اين منظور، علاوه بر توانايی هايى لازم، بايد هر درسى را دوبار مطالعه كند: يك بار فهم براى مطلب وانتخاب نظريه ويك بار براى چگونگى بيان مطلب وتفهيم آن به شاگردان. متأسّفانه ديده وشنيده مى شود كه برخى از اساتيد محترم، به دوّمى كمتر بها مى دهند، در حالى كه بسيار مهمّ است.

حوزه: نظر حضرت عالى درباره تخصّصى شدن حوزه چيست؟

استاد: تخصّصى شدن دروس حوزوى، ضرورى است، به خصوص با توجّه به نيازهاى فعلى، مهم، برنامه ريزى براى اين امر مهم است. به عنوان مثال: براى آن دسته از طلاّبى كه نمى خواهند در فقه متخصّص شوند، خواندن كفايه و رسائل و چند سال درس خارج، ضرورتى ندارد. اگر میخواهند در كلام، تفسير، تبليغ صاحب نظر ومتخصّص شوند، اصول فقه، در حدّ معلومات عمومى لازم است. فرض كنيد يك دوره اصول مظفر را خوب بخواند، كفايت مى كند.

حوزه: بنابر فرمايش حضرت عالى، بايد در برنامه‏ هاى درسى حوزه و متون درسى، تغيير و تحوّل اساسى ايجاد شود.

استاد: اين، مسلّم است، لكن بايد تغيير متون درسى، تدريجى باشد، نه دفعى. از باب نمونه: اكنون، قوانين الاصول، از متون درسى حوزه خارج شده است و اصول مظفر، به جاى آن تدريس مى شود، بدون هيچ سرو صدايى! مهم، انديشه تحوّل است كه بحمداللّه اكنون اين انديشه در حوزه‏هاى ما به وجود آمده وتقريبا، اكثر حوزويان، ضرورت تحوّل در برنامه‏هاى حوزه را احساس كرده اند. اين انديشه، انديشه بسيار مهمى است و تحول رابه دنبال دارد. ان شاء اللّه .

حوزه: فرموديد، از محضر حضرت آية اللّه آقا جمال گلپايگانى، رحمة اللّه عليه، بهره‏ هاى اخلاقى برده‏ ايد، اگر خاطره و نكته اى ازايشان به ياد داريد، لطفاً بيان كنيد.

استاد: ايشان، از مراجع بودند، درس اخلاق نداشتند، لكن جلساتى داشتند كه ما استفاده‏ هاى اخلاقى میبرديم. از ايشان مطالب زيادى نقل مى كنند، از جمله: «آقايى، كه فرد فاضلى بوده است، مى خواهد به مكّه معظمه مشرف بشود. خدمت مرحوم آقا جمال گلپايگانى براى خداحافظى میآيد.وقتى میخواهد محضرآقا راترك كند، آقا به ايشان میگويد: من وقوف اضطرارى نهارى مَشعر راكافى مى دانم! اين آقا، كه خود اهل فضل بوده، در دل میگويد: من مقلّد ايشان نيستم. براى من چه تفاوتى میكند كه ايشان وقوف اضطرارى نهارى مَشعر را كافى بدانند، يا ندانند!به مكّه مشرّف می‏شود، روز عيد، پس از رمى جمرات، وقتى به داخل چادر بر میگردد، جوانى سراسيمه وارد مى شود و با ناراحتى مى گويد: همه اعمالم خراب شد؛ زيرا من، همين الان وقوف در مشعر رادرك كرده‏ام. مى پرسد: از چه كسى تقليد می‏كنى؟

مى گويد: از آية اللّه آقا جمال گلپايگانى!

مى گويد: اشكالى ندارد، اعمالت صحيح است!

جوان، تعجّب مى كند، مى گويد: من از هر كس پرسيدم، گفت: اعمالت باطل است.

مى گويد: خاطر جمع باش، از ايشان شنيدم كه فرمود: من وقوف اضطرارى نهارى مشعر را كافى مى دانم! در اين جاست كه اين آقا متوجّه مى شود كه سخن مرحوم آقا جمال گلپايگانى، در هنگام خداحافظى، حكمتى داشته است وايشان با ديد باطنى اين جوان واضطراب ونگرانى او را مى ديده؛ از اين روى، مشكل او را پيشاپيش، بدين گونه حلّ كرده است.

حوزه: مرحوم آية اللّه جمال گلپايگانى، در مواعظى كه براى طلاب وفضلاء داشتند، بيشتر، روى چه نكاتى تكيه مى كردند.

استاد: تقوا وعدم مجالست با فسّاق و فجّار واهل غفلت. حتّى می‏فرمود: «در استادى كه انتخاب مى كنيد، دقيق باشيد؛ زيرا همان طور كه حرف مى زند ودرس مى گويد، روحياتش هم منتقل مى شود». مناسب است در اين جا قضيه‏اى را كه از برخى اصحاب ايشان شنيده‏ام درباره اثر سوء مجالست با اهل غفلت، نقل كنم. مرحوم آقا جمال، بسيار به زيارت اهل قبور مى رفت. به طورى كه آقايى از اهل فضل، با خود مى گويد: «اين آقا، مثل اين كه كار مهم‏ترى ندارد. مرجع تقليد است واين همه مشكلات، وقت وبى وقت به وادى‏ السّلام می‏رود»!روزى، همين آقا، به منزل آقا جمال مى رود، آقا آهسته در گوش وى مى گويد: « ما، به وادى السلام مى رويم، تا مبتلا به فلان وفلان نشويم».اشاره می‏كند به برخی از امراض روحى آن شخص، كه مبتلا بوده است. در هر صورت، ظهر روزى از روزهاى گرم تابستان، مرحوم آقا جمال، عبا را به سر انداخته وبه طرف وادى‏ السلام مى رود. آقايى از اهل فضل، ايشان رامى بيند وبه همراه ايشان به راه مى افتد. از شهر كه خارج مى شوند، احساس مى كند كه در عمودى از هواى خنك ولطيف ومعطّر قرار گرفته‏ اند. مرحوم آقا جمال، برنامه اش اين بوده كه وقتى به وادی السلام میرسيده، ابتدا سر قبر بزرگان علم و تقوا، از جمله مرحوم قاضى، میرفته وبعد مى آمده در مكانى، كه هيچ اثرى از قبر نبود، مى نشسته و فاتحه و دعا مى خوانده است. خلاصه، از وادى‏السلام كه بر مى گردند، باز همان هواى خنك ولطيف با ايشان بوده تا اين كه به شهر مى رسند وباشخصى برخورد مى كنند. بعد از سلام و عليكى و احوالپرسى، كه بسيار كوتاه و زود گذر بوده، احساس میكنند كه اثرى از آن هواى خنك ولطيف نيست. مرحوم آقا جمال رو مى كند به آن آقايى كه همراهش بوده، مى گويد: «ديدى، چگونه تماس‏هاى نامناسب، اثر خودش رامى گذارد. بنابر اين، معاشرت و تماس با افراد، براى شخص سالك، نقش مهمّى دارد، چه با خوبان باشد وچه با بدان».

حوزه: اگر تماس ومعاشرت؛ به خاطر ارشاد وهدايت باشد،چطور؟

استاد: اگر روح، ضعيف نباشد كه از تماس با افراد ناصالح متأثّر شود، نه تنها مضرّ نيست كه مفيد هم هست.

حوزه: چه كنيم كه دچا غفلت نشويم.

استاد: در حديث قدسى آمده است: « يابن مريم عظ نفسك، فان اتعظّت فعظ الناس والاّ فاستحيى منّى» من از باب موعظه نفس، عرض مى كنم: خداوند متعال مى فرمايد: «ولقد وصيّنا الذين اوتوا الكتاب من قبلكم وايّاكم ان اتقوا اللّه» امّا به كسانى كه پيش از شما كتاب داشتند وهمچنين به شما، اندرز داديم كه از خشم خدا تقوا داشته باشيد. اين آيه كريمه به خوبى اهميت تقوا رانشان مى دهد، توصيه خداوند به گذشتگان وآيندگان ، تقواست. اساس همه، تقواست. تقواست كه توجّه مى آورد، فرقان مى آورد. تقوا، محبت دنيا را كه «رأس كل خطيئة»است، از قلب انسان بيرون مى برد و هواهاى نفسانى راكنترل میكند وانسان را به كمال نهايى مى رساند كه در حديث شريف، آمده است: «الرجل كلّ الرجل نعم الرجل الذى جعل هواه تبعاً لامر اللّه وقواه مبذولة فى رضى اللّه». انسان كامل، انسان شايسته، آن است كه تمايلات خود را تابع فرمان الهى قرار دهد ونيروهاى خود را در راه تحصيل رضاى اللّه صرف نمايد. رسيدن به اين مقام جز در سايه تقوا، امكان پذيرنيست، آن هم تقواى مطلق، نه تقواى حيثى. تقواى حيثى از آثارش است. كسى كه نماز رامقيّد است، روزه را مقيد است، ولى از جهات مالى اين تقيّد راندارد، اين تقواى حيثى است وطبعاً آثارش هم كم است. ولى اگر تقوا مطلق بود، اثرش بسيار زياد است. «يا ايها الذين آمنوا ان تتّقوا اللّه يجعل لكم فرقاناً»، ممكن است كسى اوّلْ فيلسوفِ عالم باشد، ولى اگر تقوا نداشته باشد. فرقان، يعنى بينش خاص متّقين راندارد كه خداى متعال به اهل تقوا عنايت فرموده است. هيچ چيز بالاتر از تحصيل رضاى خدانيست، بالاترين مقام است. شايسته است انسان همه همّت خود را در تحصيل رضاى خدا به كار بگيرد. فراق و وصل چه باشد! رضاى دوست طلب كه حيف باشد از او غير ازاين تمنّايى.ضمناً مجالست با اخيار و ابرار وكسانى كه زياد به ياد خدا مى باشند،واجتناب از مصاحبت با اهل غفلت و معصيت، نقش مهمى را در اين باره ايفا مى كند. قال اللّه تعالى: «واصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوة والعشّى يريدون وجهه و لاتعد عيناك عنهم تريد زينة الحيوة الدنيا و لاتطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا واتَّبع هواه وكان امره فرطاً»(2)، با صبر وبردبارى ، خود رادر معيّت كسانى قرارده كه صبح و شام، پروردگار خود را می خوانند و رضاى او را مى طلبند، و از آنها براى اين كه به زخارف زندگى دنيا برسى چشم بپوش. وهرگز از آنان كه ما دل‏هاى آنان را از ياد خود غافل كرده ايم و تابع هواى نفس خود شده‏اند و به افراط‏كارى می پرداخته ‏اند، پيروى مكن. وقال اللّه تعالى: «فاعرض عن من تولّى عن ذكرنا ولم يُرد الاّ الحيوة الدنيا»(1)، پس تو نيز از كسى كه از سخن ما رويگردان مى‏شود و جز زندگى دنيوى را نجويد، اعراض كن.نكته ديگر اين‏كه: تقوا بايد مستمرّ باشد، تا اثر بخشد. قرآن مى فرمايد:«الا انّ اولياء اللّه لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» . آگاه باشيد كه اولياء حق رانه ترس است وبيم، ونه اندوهگين باشند؛ «الذين آمنوا وكانوا يتّقون).آنان كه ايمان آوردند وپرهيزكار بودند. از جمله «وكانوا يتقون»، استمرار استفاده مى شود. بنابر اين، تقوا، مهم‏ترين عامل براى سازندگى انسان است. آن هم با دو خصوصيت: 1ـ مطلق، 2ـ مستمر.

حوزه: گام ‏هاى اوليه براى اصلاح نفس چيست؟

استاد: اولين گام، حالت يقظه است. يعنى شخص از خواب بيدار شود واحساس كند آن طور كه بايد باشد، نيست.گام بعدى، كوشش در جهت اصلاح خود. مسلّم، تأييد ات الهى، چه در خواب و چه دربيدارى، به سراغش مى آيد. قدرت ايمانش زياد میشود. به تدريج، تمايلاتش عوض مى شود وبه مرحله‏ اى مى رسد كه خواست او، همان خواست خداست وغير از او، چيزى نمى خواهد.

 هر كسى راهوسى در سر و من

  هوسم آن كه نباشد هوسم

 

در اين راه، مهم‏ترين كمك اُنس با قرآن است كه هم نور است و هم نورانيّت مى آورد. صفاى دل مى دهد. مشكلات را آسان مى كند. در كنارِ اُنسِ با قرآن، توسّل به پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) وائمّه اطهار(ع) كمك بسيار اساسى و مهمى است براى سالك. هر موجود ضعيف وناتوانى، بايد از اقويا، كمك بگيرد. ما از نظر روحى، ضعيف هستيم. از اين روى، بايد با پيامبر(ص) وائمه اطهار(ع)، پيوند داشته باشيم. راه دشوار است، بدون راهنما وكمك نمى توان به مقصد رسيد. چه خوب است كه خود رادر قافله آن بزرگواران قرار دهيم «كونوا مع الصادقين»تا از هدايات خاصّه آنان برخودار شويم:

 گر می برندت، واصلى

 گر میروى، بى حاصلى

حوزه: درس كدام يك از اساتيد بزرگوار خود رابه طوركامل تقرير كرده‏ايد.

استاد: يك دوره اصول مرحوم آية اللّه خويى را، به طور كامل، تقريركرده‏ام.

حوزه: با توجه به اين كه حضرت عالى روى مسائل اقتصادى كار كرده‏ايد و تدريس نيز داشته‏ايد، لطفاً بيان كنيد كه ديدگاه اسلام درباره نقش اقتصاد، در زندگى اجتماعى چيست؟

استاد: اقتصاد در لغت، به معناى اعتدال و ميانه روى و حدّ وسط بين افراط و تفريط است. ودر اصطلاح، نظام مالى خاصى است كه زندگى مادى را هم‏ساز با تفسيرى كه از عدالت اجتماعى مى كند، تنظيم مى نمايد كه با معناى لغوى آن مرتبط است. درباره نقش اقتصاد در زندگى انسان، ديدگاه‏هاى گوناگون است: برخى افراط وبرخى تفريط كرده‏اند. عدّه‏اى، زير بناى همه چيز زندگى انسان را، اقتصاد مى دانند. برهمين اساس آن را هدف در زندگى انسان قرار مى دهند.برخى، اقتصاد وتوجّه به مال رامانع سعادت انسان مى دانند و زهد واكتفاء به قوتِ لايموت راسفارش مى كنند. اسلام، راه ميانه را برگزيده است و دو برنامه فوق رانمیپذيرد. نه مال را زير بنا وهدف زندگى میداند ونه آن رامانع سعادت انسان. دستورات زيادى داريم درباره كسب مال حلال وتقويتِ مالىِ بُنيه جامعه از يك سو، و دورى از دنيا وتلاش براى آخرت از ديگر سو. اين دو گونه دستورات، هيچ منافاتى با يكديگر ندارند. هدف وبرنامه اسلام، ايجاد جامعه معتدل است. گر به اين دستورات عمل شود، جامعه معتدل اسلامى برقرار مى شود. اسلام، به مسايل اقتصادى، توجّه واقع‏بينانه دارد. بر مبناى تفسيرى كه از عدالت اجتماعى دارد، نظام ومكتب خاص اقتصادى خود را پى ريزى كرده است.با توجّه به آيات وروايات و روحِ حاكم بر اسلام، مى فهميم كه برنامه اقتصادى اسلام، فرسنگ‏هابانظام سرمايه‏ دارى فاصله دارد. نظام سرمايه‏ دارى برسه پايه استوار است:

آزادى در تملّك.

آزادى در توليد.

آزادى در مصرف.

چنين سيستمى، آثار منفى بسيارى براى بشر و جامعه انسانى در پى دارد، از جمله:

تحقير انسان. در اين نظام، انسان در رديف كالا قرار مى گيرد كه عرضه و تقاضا، در ارزش گذارى آن موٌثر است. با افزايش عرضه كارگر، از ارزش نيروى انسانى، همچون كالا كاسته مى شود.

ايجاد بحران‏هاى اقتصادى وعدم تعادل بنيادى در جامعه. اقتصادى كه بر آزادى عمل مبتنى است، به وجود آمدن بحران‏ها در آن اجتماع، امرى اجتناب ناپذير است. در اين سيستم، تحوّل اقتصاد، بر اساس تحوّل تقاضا توجيه مى شود. تحوّل تقاضا در اقتصاد آزادِ فاقد برنامه هاى بازدارنده، امرى است طبيعى وحتمى الوقوع. پس، انتظار تعادل اقتصادى در چنين نظامى، انتظارى است بیجا.

تمركز ابزار توليد. در سيستم اقتصادى سرمايه‏ دارى، محرّك اصلى سود است. سرمايه‏ داران، براى به دست آوردن سود بيشتر، دست به توليد افزون‏تر مى زنند. ازآن جا كه در توليد انبوه، نياز به توسعه در امكانات وابزار توليد است، آنانى در اين نبرد اقتصادى مى مانند كه ابزار بيشترى
در اختيار داشته باشند وكسانى كه ابزار كمى در اختيار دارند، از گردونه خارج مى شوند.

تورّم و تراكم ثروت. تمركز ابزار توليد، منشأ انحصار توليد وانحصار توليد، منشأ انحصار سود و سرازير شدن ثروت به سوى توليد كنندگان مى شود.

تمركز قدرت سياسى. سرمايه‏داران، به واسطه قدرت اقتصادى خود، مى توانند رسانه‏ هاى گروهى و وسايل ارتباط جمعى رادر اختيار بگيرند و قلم، بيان وانتخابات را كنترل كنند وپست‏هاى حساس را اشغال كنند وقوانين مملكتى رابه نفع خود، تقنين وبه تصويب برسانند.

ديكتاتورى. آزادى نامحدود و بر خلاف عقل و منطق، آزادى‏ هاى معقول ديگران رانابود مى كند. در اين سيستم‏ها، ظاهراً دموكراسى حاكم است، ولى در باطن ديكتاتورى است.

سياست استعمارى. سيستم مبتنى بر آزادى بى حدّ و مرز و سود بيشتر، به كشورهاى سرمايه‏ دارى، اجازه داده است كه براى دست‏يابى به ذخاير ارضى ومنابع زير زمينى كشورهاى ضعيف، دست به غارت بزنند.

سياست امپرياليستى. امپرياليست، استراتژى و خط مشى سياسى خاصى است كه هدف آن، ايجاد امپراطورى، يعنى تشكيل دولت بزرگى است كه كشورهاى مستعمره و وابسته را در بر مى گيرد وهمه را تحت قيمومت خود قرار مى دهد و بر اقتصاد آنها، به طور كامل، نظارت مى كند ومانع رشد و شكوفايى آنها مى شود، تا هميشه در رديف كشورهاى مصرف كننده باقى بمانند.

دامن زدن به آتش جنگ‏ها وكودتاها در سرتاسر جهان. نظام سرمايه‏ دارى، براى ايجاد بازار مصرف وگرداندن چرخ‏هاى لجام گسيخته كارخانه‏ هاى توليدگر ابزار نظامى خود، آتش جنگ‏ها را برمى افروزد وكودتاهاى خونين رابه راه مى اندازد.خلاصه، نظام سر مايه دارى منبع ومنشأ استعمار، استثمار وتجاوز به حقوق انسان‏هاست.

حوزه: ازاين كه مصدّع اوقات حضرت عالى شديم، پوزش میطلبيم و اميدواريم در خدمت به اسلام ومسلمين، موفّق باشيد

استاد: متشكّرم.

مجله حوزه  علمیه قم،شماره 65 آذر و دی 1373

کتاب شوق وصال جلد 1 صفحه 19- تالیف آیت الله صافی (ره) – تحقیق و نشر موسسه فرهنگی صاحب الامر(عج)



تاریخ روز
اوقات شرعی